15/7/93
سه روز از تولدم میگذره. دیروز نرفتم مدرسه چون سرما خوردم دبیر فیزیک هم امتحان گرفته بود و فردا هم فیزیک داریم بازم قراره امتحان بگیره. نمی دونم چه خاکی باید توی سرم بریزم. به نظر شما خاک رس بهتره یا خاک باغچه؟
ادبیات هم قراره ازمون بپرسه فردا و دیگه هم زبان داریم که متاسفانه ازمون املا میگیره خخخخخخخخخ کلاس اولی ها. امروز ساعت آخر زیست داشتیم با خانم عکاف زاده 5 دیقه به زنگ خانم کاوه اومد تو کلاسمون و تهدیدمون کرد و گفت که چند تا از دبیرا اومدن از کلاستون شکایت کردن که مووقع توضیح درسا بچه ها گوش نمیدن و شلوغ میکنن اگه یه بار دیگه ازتون شکایت بشه باهتون برخورد می کنیم. و گفت هر کی از قوانین نمیتونه پیروی کنه از این مدرسه بره چون تعدادی از بچه ها رو به زور ثبت نام کردیم. خخخخخخخخخ ینی ما اضافه ایم دیگه. ینی محترمانه اینکه برین بیرون دیگه.
تا 5 دیقه بعد از زنگ خونه اومدیم بیرون که هوا فوق العاده عجیب ابری بود تقریبا تاریک. تا رسیدم سر خیابون هوا خیلی خنک شده بود. حوصله نداشتم تو ایستگاه وایسم برای همین با اولین اتوبوس اومدم خونه. تو راه هم رعد و برق بود خیلی ترسیده بودم ولی نمی تونستم دیگه کاری کنم. تا اومدم خونه فهمیدم خواهرم اینا اومده بودن دنبالم. هیچی دیگه داداشمو رسونده بودن راه آهن و تا اومدن خونه هوا به شدت بارونی و توفانی بود. الان هم بارون بند اومده با خواهرم رفتیم سوپر (ساقه طلایی گرفتیم با چای بخوریم تو این هوا خیلی می چسبه ) تو کوچه همسایه ها وایساده بودن و محله خیلی خوشگل شده بود زمین خیس و هوا هم عالی. خب منم دیگه برم. دارن صدام می کنن. تا درودی دگر بدرود